علمدار لشکر
اهل حرم به رجزخوانی دشمن در قتل حسین بن علی(ع) پی برده اند و نغمه شوم دشمن را شنیده اند که گریه و ناله سر داده اند، اینک وقت آن است که به دستور برادر، همه را به سکوت فرا خوانی، تو به زینب و دختران حسین(ع) بگو، حالا وقت گریه نیست، گریه های فراوانی در پیش دارید و باید آماده باشید برای صبر و استقامت، گریه و زاری برای آن روزها!
عباس من! تو علمدار لشکر کوچک حسین هستی، حال وقت آن است که پاسخ رجزخوانی شمر بن ذی الجوشن فاسق را بدهی، هرچند او یکی از دایی های توست و به تو امان نامه می دهد. اگر دست از حسین برداری و فرمانبردار یزید باشی!
حالا وقت آن است که فریاد برآوری که هر دو دست تو بریده باد و لعنت بر آن امانی که برای تو و برادرانت عبدالله، جعفر و عثمان آورده است، بفرستی. تو ای عباس من، نامی بلند در عرش خداوندی خواهی داشت و در بهشت خداوندی جایگاه رفیعی داری، تو زبده نیکان تاریخ خواهی ماند، شاید این منزلت به دلیل همین وفاداری به حسین باشد که در مقابل شمر، دشمن خدا فریاد برمی آوری به ما پیشنهاد می کنی از برادر و مولای خود حسین پسر فاطمه دست برداریم و سر به فرمان لعنت شدگان فرود آوریم!
تو به پیمانی که با برادر بسته بودی، وفادار مانده ای تا مدافع حقوق مظلومان باشی، این وفاداری را هیچ کس در حق برادر نخواهد دید و زیباترین وفاداری در کارنامه وفای انسانی خواهد شد.
تو ای عباس من، نامی بلند در عرش خداوندی خواهی داشت و در بهشت خداوندی جایگاه رفیعی داری، تو زبده نیکان تاریخ خواهی ماند، شاید این منزلت به دلیل همین وفاداری به حسین باشد که در مقابل شمر، دشمن خدا فریاد برمی آوری به ما پیشنهاد می کنی از برادر و مولای خود حسین پسر فاطمه دست برداریم و سر به فرمان لعنت شدگان فرود آوریم!
عباس من! سپاه دشمن پلید و سربازان لشکر اموی، آبشخور فرات را بر اهل بیت و کودکان حسین خواهند بست تا شاید بر اثر تشنگی بمیرند یا تسلیم شوند. تو چهره های رنگ پریده فرزندان حسین را خواهی دید، لب های خشکیده عطوفت و مهربانی دل تو را آتش خواهد زد. صدای العطش کودکان را تاب نخواهی آورد.
فریاد العطش دل تو را به درد خواهد آورد، تو را از جا خواهد کَند. مشکی به دوش خواهی گرفت، صفوف دشمن را شکاف خواهی زد و از فرات دور می کنی، خود تشنه ای، زلال آب تشنه کامی کودکان و اهل حرم و مولا حسین را به یاد می آورد. آب را فرو خواهی ریخت روی آب و هیچ جرعه نوش آن نخواهی شد و آیا تاریخ چنین جوانمردی را دیده و به خود خواهد دید؟!
بخش ادبیات تبیان
منبع: جام جم / محمد خامه یار